شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

صدا که در قفسه‌ی کتابخانه گیر کرده بود

...
صدا که در قفسه‌ی کتابخانه گیر کرده بود
از حنجره‌ی کافه‌نادری بیرون می‌آمد
ما نشسته بودیم بر لب جوی خون
و به گذر عمر نگاه می‌کردیم

خاورمیانه عروس هزار داماد جهان بود
و ما به‌دنبال تابعیت شاه‌داماد بودیم
ما خوابیده بودیم و ‌نگاه می‌کردیم

پس آن‌گاه عقربه‌ها
عقربه‌های زمان
ما را یکی‌یکی نشانه گرفتند
و گورهای دسته‌جمعی

ـ هنوز چهارنعل پولادین از غنیمت آباییم
به ارث مانده‌ست
و شمشیر زنگارگرفته‌ی بی‌نیامی
که نام نیاکانم: خان و سالار و بَک
بر او حک شده‌ست
اگر مرکبی داشته باشم،
تنها زین و یراقی‌ا‌ش می‌مانَد
که تا افسانه‌ی حماسه‌ای دوباره هی بتازم!

ای مرده شویِ میراث افسانه‌ی حماسه‌ای دوباره

صدا که در قفسه‌ی سینه گیر کرده بود
از توپخانه‌ی نادری بیرون می‌آمد
تو در هرات کشته می‌شدی
و من در تاریخ افشاری مضمحل
ما پیک برهم می‌زدیم و نگاه می‌کردیم
هی قشون‌کشیده‌ی بزرگ!
اسکندر!
مقدونیه فاتح شد
و ما در فارس به کتابخانه‌های سوخته نگاه می‌کردیم
به کتاب‌ها
به کلمات سوخته نگاه می‌کردیم

آه، ای پیامبر بزرگ!
سروانتس!
تو می‌نوشتی دُن‌کیشوت
و ما در قسطنطنیه
زیر تیغ و سم اسبان آواره
به آسیاب‌های بادی نگاه می‌کردیم
نگاه می‌کردیم

صدا که در ته گودال تاریخ یخ زده بود
از گلوی فدریکو در شب اعدام ماه بیرون می‌ریخت
و ما نگاه می‌کردیم
ما نگاه می‌کردیم

صدا که مرده بود
و زندگی مثل کودکی که
از میان مردگان ‌می‌گریخت
به گریزِ نگاه، نگاه می‌کردیم

و ما مثل مردگان مومیایی هزاران‌ساله
تنها نگاه می‌کردیم
نگاه می‌کردیم
نگاه می‌کردیم!

فرامرز احمری

تک نگاری

شعرها

مگس

مگس

علیرضا آبیز

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

شهرام میرزایی

زیر سایه‌ی یک درخت

زیر سایه‌ی یک درخت

محمدباقر کلاهی اهری

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین