شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی
و صورتی لاله‌هایت
به سفره‌های قلمکار می‌آمد
شبیه لاله‌های صحرایی بودی
و نوری که از چراغدان‌هات می‌گذشت
تنور عید را داغ‌تر می‌کرد.
به گندم‌زارها می‌برد خیال ما را
و حس لولیدن جوانه‌ها در ململ سفید
با سبزه‌های گندمی به دست‌های ما گره می‌خورد
ما گره می‌زدیم که سرنوشت تغییر کند
مثل خواب‌هایی که تعبیر بهار بودند.
حالا تو را در بازار عتیقه‌فروشان پرده‌برداری کرده‌ام
از پول فروشت
هر رؤیایی که می‌خرم ماندنی نیست
در تن‌پوش بلورت،
چه رقص‌ها جاری بود.

سوری احمدلو

تک نگاری

جنینِ گمشده

جنینِ گمشده

صابر محمدی

چگونه شعر بنویسیم؟

چگونه شعر بنویسیم؟

ترجمه‌ی نازیار عُمرانی

شعرها

اعتراف می‌کنم 

اعتراف می‌کنم 

مظاهر شهامت

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

هادی خور شاهیان

لاکریموسای

لاکریموسای

محمود بهرامی