آمدم رفتی
رفت و آمد داریم
میروی از خودت بالا
آنقدر که قرنهاست نمیتوانی پایین بیایی
و خودت را مجبور میکنی
هی برگردی
و به زگیلی که روی بند انگشت شستات هست
فکر کنی و بفهمی
هیچچیز این جهان سرجایش نیست
این دیگه چه فیلمیه؟!
قاتل و مقتول تصادفاً
میخوان یه جا قایم بشن چرا؟
میگویم
ارتباط پرندهها با هم قطع میشود
اگر گوشی تلفن را بر عکس بگذاریم؟
کف خمیر ریش روی صورتم یعنی:
بدترین وقت برای قتل امروز است
دیگر مبلها در همان جای سابق نیستند
و قفسی که آسمان در آن زیباست
کامیونها
پروانههای خشکشده حمل میکنند چرا؟