شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آمد و شد

آمدم رفتی
رفت و آمد داریم
می‌روی از خودت بالا
آنقدر که قرن‌هاست نمی‌توانی پایین بیایی
و خودت را مجبور می‌کنی
هی برگردی 
و به زگیلی که روی بند انگشت شست‌ات هست
فکر کنی و بفهمی
 هیچ‌چیز این جهان سرجایش نیست 
این  دیگه چه فیلمیه؟! 
قاتل و مقتول تصادفاً
می‌خوان یه جا قایم بشن  چرا؟
می‌گویم
ارتباط پرنده‌ها با هم قطع می‌شود 
اگر گوشی تلفن را بر عکس بگذاریم؟
کف خمیر ریش روی صورتم یعنی:
بدترین وقت برای قتل امروز است
دیگر مبل‌ها در همان جای سابق نیستند
و قفسی که آسمان در آن زیباست
کامیون‌ها
پروانه‌های خشک‌شده حمل می‌کنند چرا؟‌

حبیب پیام

شعرها

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

تقویم پاییزی

تقویم پاییزی

بکتاش آبتین

بی‌وزنی

بی‌وزنی

عنایت سمیعی

نقابی از خوشبختی

نقابی از خوشبختی

احمدرضا احمدی