حلول شعر بر من مبارک باد
و ظهور رنگدانهی کلمات بر سیاهی مانیتور.
حلول شعر بر من مبارک باد
در روزی که آسانسور خراب است
خانه به نشتیاب نیاز دارد
از قرضالحسنه زنگ زدهاند
و گفتهاند: حلول شعر بر شما مبارک باد.
از همسایهها پرسیدهاند:
آنها واقعاً شاعرند؟
اصلاً شما با چشم خودتان دیدهاید؟
و همه گفتهاند:
نمیدانیم
واقعاً نمیدانیم
آنها حتی یک عکس با کلمات نداشتند.
از ترسناکترین کابوس زندگی برخاستهام
صبح است
و هیچکدام از پسوردهایم را به خاطر نمیآورم
(و حتی معادل فارسی این کلمه را)
جهان قفل شده
و نامم کدی است غیرقابلبازیابی.
فقط این پیغام میآید
حلول شعر بر شما مبارک باد.
تولههای اندروید
با خوشبختی کلافهکنندهای
تولیدمثل میکنند
از سر و کولمان بالا میروند
و با لحن یک روبات میگویند: حلول شعر بر شما مبارک باد.
در کسری از ثانیه
تأخیر میخورم
و حقی که من است خورده میشود
در پشت میز.
صبحها انگشت میزنیم
شبها رگ
«قسط سقط جنین را ندادهایم
قسط وام زمین را ندادهایم»
با مدیر بحثمان شده
با مدیر احمق بیسواد
و فکر میکنیم برای چندرغاز
استعفا نمیکنیم برای چندرغاز
مینویسیم برای چندرغاز
و وصیتنامههایمان
حرفی ندارند که به هم بزنند
از ما فقط گفتوگویی منتشرنشده مانده است