لکههاي سرخ بر سیاهي
لکههاي سفید بر تاریکي
لکنتي، در میان آوازي شاد
خندهاي، وقت آوایي محزون.
لغزیده بر صورت شادي، غم از هر سو.
گوش کن به آواز سنگها
به زوزهاي که خاربوتهها بر زمین ميکشند
نگاه کن در ساعات واپسین
به قلب فروریخته در شکاف زبان.
زبان خانهي شادماني،
زبان، خانهی اندوه است.