شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

اگر لختی در این ساعت…

اگر لختی در این ساعت
طوفانِ شن آرام می‌گرفت
پیدایش  می‌کردیم

مثلِ ما زیاد پیدا می‌شد
در زمین و آسمان
زیرِ آفتاب   زیرِ ماه
می‌دویدند   می‌پریدند   غوطه می‌خوردند در آب و خاک

و گاهی یکی که معلوم نبود بود یا نبود
با سیمای ما
از میانِ ما می‌رفت
از بالماسکه‌ای با ماسک‌های مثلِ هم

و گاهی که شن‌های این ساعت  فرومی‌ریختند
دوباره رودخانه‌ی خود را جاری می‌انگاشتیم
انگار ما هر بار
پا در همان رودخانه می‌گذاشتیم

چهره‌هامان را هزار بار شُستیم
اما طوفانِ شن
از ما تندیسی ساخته بود و با خود جابه‌جا می‌کرد

انگار ما هیچ‌گاه
پا در آن رودخانه نگذاشتیم

شهاب مقربین

شعرها

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

جلیل الیاسی

رؤیایی آن سوی روزگاران

رؤیایی آن سوی روزگاران

نصرت‌الله مسعودی

تاریک/تاریکخانه‌ام

تاریک/تاریکخانه‌ام

پروین نگهداری

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی