شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

اشاره

گفتم آن ستاره که حالا 
به  اشاره‌ات زیبا تر شده، 
هزار سال پیش مرده است.
بپوش 
آن کتانی قرمز را
آن مانتوی فوری
و آن شال سرسری را
به کوچه‌ی ما برو
زنگ خانه‌ی سوم را بزن تا من بیایم دم در
دستم را بگیر و به پارک ببر تا روی نیمکت بنشینیم، تماشایت کنم.
و حالا که مرا به یاد آوردی
با سر انگشتت اسمم را در هوا بنویس
یا بر آب
یا بر شیشه‌ای که می‌خواهی تمیزش کنی
تا دیده نشوم...

محسن آزادی

تک نگاری

شعرها

خوابیده‌ای؟

خوابیده‌ای؟

شوکا حسینی

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

برای این روزهای ایران...

برای این روزهای ایران...

کبری موسوی‌قهفرخی