شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پّله کن مرگ را، قدم بردار!

  برای فرشاد


پّله کن مرگ را، قدم بردار!
گاهگاهی بهانه کن خود را!
دست در مویِ شب ببَرگاهی!
مویه کن باز، شانه کن خود را!

آرزوهای خالدارت را 
توی این خانه چیدی و رفتی
می‌پری یا که می‌پرانندت؟
مثل ِپروانه وا نکن خود را!

ای کبوتر، نماد ِآزادی‌!
بالِش ِ پر، نه! بالش ِبادی!
پر بگیر از نچیدن رؤیات 
باد باش آشیانه کن خود را!

سایه از پشت ِعکس می‌افتاد
روی عکس ِتو سایه می‌افتاد
ای که در عکس سایه‌ات افتاد
شمع ِتاریکخانه کن خود را!


ای محاکات ِلا اُبالی‌ها!
داستان ِشکسته‌بالی‌ها!
قصه‌ی عاشقانه‌ی کوتاه! 
لااقل جاودانه کن خود را!

در جهانی که شکل ِآدم‌هاست
بی‌سرانجام و خالی از معناست
پا به دالان مرگ بگذار و
بی‌دلالت نشانه کن خود را‌!
 

پلّه کن مرگ را و لب بگشا 
فکر کن با خودت سخن گفتی
فکر کن ما در این جهان هستیم
مشت در زیر ِچانه کن خود را!

باد ِپاییزهای چلّه‌نشین!
پادشاه ِفصول ِسردرگم!
دانه‌ی برف ِچلّه‌ی بهمن!
بوته‌ی شاهدانه کن خود را!

هفتم ِماه ِآخر ِامسال 
باد با من ترانه خواهد خواند
من به دنبال ِمرگ خواهم رفت 
نغمه‌ی این ترانه کن خود را!

پلّه کن مرگ را، مراقب باش!
مرگ دالان ِآخر ِهستی‌ست
مرگ یک ابتدای طولانی‌ست
رو به ‌راه و روانه کن خود را!

محمد رفیعی

شعرها

از بریده‌ها

از بریده‌ها

شهین خسروی نژاد

منیک له خو مدا ونتر...

منیک له خو مدا ونتر...

جمیله چوپانی

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی