با پاهای استخوانام در دهان سگ دویده
با چشمهام جویده زیر دندان کرم
-دو خیزران و دو نرگس
یکی رقصان و یکی مست-
کو بلندم کنی از ریگریگ جان
بر رگرگ بیابان بریده؟
از بدنم دریده با درندهی باد
که میدود و
پنجهی گرگش تیز
فرو در لاشه میرود
چگونه بشناسیام حالا؟
چگونه با نیمام سنگ وُ نیمعلف
به یکپاره گوشت در صورتم برسم؟
و دستهام که فرو ریختهاند و
ماران خوابیده بر گنج مرگاند
چگونه وزن کنند سنگینِ خاک را؟
از شکاف گشادهی لبها
چه آوازها نرویاندیم
وقتی مردگان چاله میکندند در گودِ گلو و
بذر کلمه برچیدند با ناخن
با قوت بازوانِ درخت
کمر راست کردیم و
ساقهی لاغرِ ساق شکستیم
به یاد بیاور مرا
در نطفهی تابستان، بارور
در تموزسالی که الماس آفتاب بر گردنم بود و
نفس با پاکدامنیِ زمین میزدم
به یاد بیاور مرا و
نگینِ یشم درآور از پرتوِ نگاهم کمسو.