شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به کوتاهی یک رؤیا

نیمه‌شب 
کودکی از خواب بیدارم می‌کند

خواب زنی را می‌دیدم 
که در همان ساعت 
در بیداری 
با یک دست 
دفترم را ورق می‌زد 
و با دست دیگر 
پیشانی پسرم را نوازش می‌کرد

مصائبم را 
فراموش کرده‌ام 
و زیر لب 
عاشقانه‌ای زمزمه می‌کنم 

پسرم اما 
دست زنی را که نوازشش می‌کرد گرفته 
و خدایا نه 
از خوابی که می‌دیدم بیرونش می‌کِشد

     شب‌ها، از دور، از پشت‌بام خانه‌ای در سالزبورگ، یک نفر پنهانی نگاهم می‌کند. اما نمی‌دانم چرا، تا برایش دست تکان می‌دهم، چراغ اتاقش را روشن می‌کند و گم می‌شود در نور... 

واهه آرمن

تک نگاری

شعرها

سه شعر برای گرگ و ماه

سه شعر برای گرگ و ماه

محمود بهرامی

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

هر چکامه تیغی برای خودزنی

هر چکامه تیغی برای خودزنی

شهریار کوراوند

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

صوفیا آهنکوب