بیرونِ شب که پنجره بُگشایم از گلو
در گوشههای شهر
از هر سو صدایی میافتد
سیلابِ اشک بر دهانهی رود به مسیر تازه میرود
نگاه کن!
«این شبنم صبح است که بر اندامِ صخره بخار میشود»
باران
بر شکلهای کهنه
میکوبد و نامِ تو بر مرمر ِ لمیده خیس میخورد
ای ابرِ رفته
تاریخ آمدنت را بر سنگِ معجزه بِنْویس
بر شانه زخمِ ملتهبی دارم
سر بگذاری اگر
بیدار میشود
وارثِ صحبتم*، سکوت دلم
شرح دیوان تکهتکهی اوست
چشمهی چشمهای نابینام
دردْخونهای چکهچکهی اوست
نگران بود چشم غمگینت
کولهبارِ غمِ تو همسفرم
چشم کاریزهای خشکیده
کاسهای خون گریست پشتسرم
باز یارِ* ترانهچین غریب
نخلبندِ چکامههای جنوب
راهیِ کوچمرگِ بیپایان
از فریبِ سپیده رو به غروب
سردیِ صبحگاه دیماه است
ساعتِ کوک ضجههای خروس
چمدانم پر است از رفتن
آخرین ایستگاه بیاتوبوس
گاوبَست: کوه گاوبست.
صحبت: صحبت لاری (1162-1251 ه.ق) شاعر لارستانی.
بازیار: کسی که در هرس کردن و گردهافشانی تا برداشت خرما به مالک نخلستان کمک میکند.