۱
گوزنها نزدیک تو آرمیدهاند
نزدیک عروج سبز و خزاندود تو
و تنفس
از سپیدهدم خیس
آهسته است.
۲
دهانی از فصلی
رگ برگ
شاخهشاخی آشیان ظلمت
و کبوتران
دستی بلند به سپیدهدم
دستی دعاگوی راه منی
و نگاهدار راز زمین.
نفس آهسته میسوزی
سینهای آکندهی صمغ و صلابت
زبان در کام کشیدهای هنگامهی مرگ
و از عروج آب و نمک
نعرهی مائده میگیری
و کلامی
روشنتر از اینَت نیست.