چون تصویر سربازی
بر صخرهای پیر شاید
دارم فراموش میشوم
و نمیتوانی باور کنی
که تکههای یک انسان
در دقایق پایانی
چه لکنت عجیبی آنها را فرا میگیرد.
باید برگردی
برگردی به لکنتهای پیش از بوسیدن
به جنگلی
که در شُرف انجماد است
و آن درخت بلوط کنار خیابان...
برنگشتهای از آن روزهای دور شاید
که تجزیه میشوند کوهها
تجزیه میشوند دشتها
و آدمهایی/ که پیش از این
سخت در کنارمان بودند
و سختتر آنکه
تکههای بیشتری از آنها
هر روز
به مردن در کنارمان ادامه میدهند.