تو بگو سینه دارچینِ دیوانه
گیسو افشان به موازاتِ مادیان
به سوارانِ سُریده از سر زلف
بگو که یالِ کوه بگیرند
مادر زبان نمیداند
لام تا کام لای ملحفه
لب به مردان ایل و از گردنه بالا
پایین از دامنه
آب مروارید چشم هاش
در تن تمام صدفهای یائسه، گریان
بگو که سر بگذارم به زانوان
که سر به بیابان
جوگندمِ موهای مردی
به خواب میبَرد مزارع گندم به داس
رنگ گلوی تو میوزد باد
رنگ گلوی تو میزند باران
بی گلو دف میزند زنی میان کفن
لب اگر به مویه وا کند
صدا اگر کند کمان
بگو از کجای کفن بگیرمش به دندان