۱ محمدعلی سپانلو را بهواسطهی انبوه شعرهایش در ستایش تهران و روایت تاریخ پایتخت ایران، شاعر تهران نامیدهاند. لقبی که در میان شاعرانِ معاصر، بیشک برازندهی اوست، هیچ شاعری به اندازهی سپانلو شعر درباره و در ستایش تهران ندارد، هیچ شاعری مثل او در معرفی و شناخت تهران در شعر، به اندازهی او نکوشیده است. پس این لقب سزاوار اوست، گرچه بیانگر کلیت کارنامهی شعری او نیست و زیر سایهی این لقب، بسیاری از شعرهای خوبش نادیده گرفته شدهاند، اما خوب یا بد، شاعر تهران کنار اسم او در تاریخ ادبیات جا خوش کرده و خودش هم در زمانِ حیاتش از این مسئله استقبال میکرد. بنابراین، مشهورترین شعرهای او، شعرهای تهرانیاند و دربارهی این -بهقولِ خودش- مادرشهر. و در صدر همهشان، منظومهی خانم زمان قرار دارد، منظومهای که سال ۱۹۸۷ برای اولینبار در لندن منتشر شد و سالِ ۱۳۶۶ برای اولینبار در ایران. امضای انتهای منظومه به ما میگوید که سپانلو سرایش این شعر را سالِ ۱۳۶۱ آغاز کرد و سالِ ۱۳۶۵ به پایان بُرد.
۲ منظومهی خانم زمان از ۱۷ بند تشکیل شده است، ۱۷ بندی که هر کدام بهصورت مستقل میتوانند یک شعر باشند و درعینحال توأمان با یکدیگر در ارتباطند و معنایی را میسازند. شاعر در خانمزمان پرسهای میزند در تاریخِ تهران و ارواحِ آدمها و مکانهایش را از گذشته تا عصرِ حاضر احضار میکند. ارواحی سرگردان و سیال که هر کجا، به فراخور نیاز شاعر میشتابند و ساختمان این منظومه را پیش میبرند، ارواحی که قرار است هر کدام کار خودشان را بکنند اما در راستای هدفی مشترک: ساختنِ تکههایی از تاریخِ تهران. شهری که شاعر به آن عشق میورزد و زندگی میکند. شهری که پناهگاهِ اوست و هویتی دیرینه دارد. شاعر بهواسطهی هویتمندی مکان روایت است که میتوانند تخیلش را آزاد کند و تن به روایت یک کلانمتن بدهد، کلانمتنی که خودش در واقعیت، جایجای آن را دیده و در کوچهها و خیابانها و کافههایش پرسه زده است. تهرانی که طی سالهای پیش چشم او رنگ عوض کرده و در کتابهای تاریخی حضوری پُر رنگ داشته است، تهرانی که پایتخت بوده و از همهجای ایران به خودش آدم دیده است. و در اینجا سپانلو، شاعرِ منظومهی تهران، روایتگر همهی اینهاست، همهی دیدهها و شنیدهها و خواندهها.
۳ از میان ۱۷ بند منظومهی خانم زمان، ۱۶ بند را کنار میگذاریم و میرسیم به بندِ ۱۷، آخرین بند منظومه، جایی که شاعر به پایان روایت رسیده و میخواهد حرفِ آخر را بزند. حرف آخر برای شاعری بهنام محمدعلی سپانلو، حرفِ مهمیست همیشه، او وسواس عجیبی در چاپ شعر داشت و بعضاً میشد شعری را سالها چاپنشده نگه دارد تا وقتِ تصحیح نهاییاش برسد و آنگاه به چاپ برساندش. پس بندِ ۱۷ در منظومهی خانم زمان، منظومهای که در کارنامهی شعری سپانلو نقشی حیاتی دارد، بیشک بند مهمی است. بندِ سرنوشت تهران. شاعر عنوان بخش ۱۷ را «تهران جوان» گذاشته است. این تهران جوان برای او، و بعد برای ما، چه معنایی دارد؟ قرار است ما در تهران جوان با چیزهایی روبهرو شویم؟ پاسخ این پرسشها در خوانش منطق عمودی این بند به دست میآید. سپانلو سطر اول را از یک خواب آغاز میکند و اینطور به مخاطبش نشان میدهد که همهچیز قرار است در هالهای از وهم بگذرد، همین مسئله سیِر زمانی سریع شعر را توجیه میکند، زمان در خواب معنا ندارد، یک سال میتواند در یک لحظه اتفاق بیفتد، چنانی که تاریخِ تهران از جوانی تا کهنسالیاش در این شعرِ سپانلو روایت میشود، یعنی فتح یک شهر، به واسطهی یک شعر، روایت تاریخ یک شهرِ بزرگ، مادرشهر، در شعری دو صفحهای.
کوشش شاعر، در منطق عمودی روایت، نمایاندنِ تهران در ریختِ واقعی و هویتی آن است، شاعر تلاش میکند تا تصاویری قاعدتاً آشنا را از سالهای پرسه در تهران، و دیدنِ احوال شهر و مردمش در هر سطر احضار کند و تصویری به دستِ ما بدهد، و تهران جوانِ سپانلو همین است، شعری مملو از تصاویر بُریده بُریده از جایجای تاریخ تهران، خواندن تهران جوان، تماشای آلبومی از عکسهای تاریخ تهران است، تهرانی که از مشروطه درآمده و گرفتار رضاخان شده، پهلوی را پشتِ سر گذاشته و تا اواسط دههی شصت پیش آمده، هنوز آنقدرها شکل عوض نکرده که شاعر حیرانِ چهرهاش شود، هنوز شاعر میتواند چیزهایی را از دل تاریخ این شهر احضار کند و به لحظهی اکنون سرایشش پیوند بزند، هنوز شاعر میتواند در کوچهها مکث کند و تصاویری آشنا بهدست بدهد، هنوز تهران برای شاعر تهران آشناست و به دههی هفتاد و نوسازی شهری و شهرسازی افسارگسیخته و مدرنیتهی بیشکل نرسیده است، تهرانِ سپانلو در این شعر هنوز رَنگی از گذشته را با خود به همراه دارد.
منظومهی خانم زمان در کلیتش، اساساً روایت همان تهران تاریخیست، تاریخی که نویسنده از واقعیت وام میگیرد و گاه میسازدش، تهرانِ او پیوند از ساختن و دیدن است، تهرانِ واقعی و تهرانِ رؤیایی او. بر همین منوال، آخرین بند منظومه، تهران جوان، گویی جمعبندی تمام آن کوششهای شعریست، مرور سریع او بر آلبومی که در صفحات و بندهای گذشتهی منظومه ساخته است، در این بند شکل میگیرد، بندِ 17 گویی مروری بر آنچه گذشت است، آنچه خواندیم یا بهتر است بگوییم دیدیم و حالا راوی میخواهد همهشان را یادمان بیاورد تا با ذهنی انباشته از تصاویر و تاریخ تهران با خانم زمان خداحافظی کنیم.
۴ کارِ سپانلو با تهران در منظومهی خانم زمان تمام نمیشود، امتداد مییابد و بعدها در دههی هشتاد کتابِ مهم قایقسواری در تهران را به صورت مستقل منتشر میکند1، تهران در شعر او جایگاهی مهم دارد، اساطیر و تاریخِ آدمهای تهران، از دوران ماضی تا اکنونِ زیست شاعر در شعرش حیات دارند و گاه سخن میگویند، گرچه در اغلبِ موارد او زبانِ آن تاریخ است و تاریخ را به روایت خودش بازسازی میکند. با اینهمه، منظومهی خانم زمان و به گمانِ من، آخرین بند این منظومه، یعنی تهران جوان، در خوانش تهرانِ شعرهای سپانلو، هنوز هم نقشی کلیدی ایفا میکند، در این منظومه و به واسطهی این شعر است که میتوانیم چندوچون شیوهی مواجههی شاعر با مادرشهر را فهم کنیم.
پینوشت:
گزیدهای از این مجموعه، پیشتر در «فیروزه در غبار» (کارنامهی محمدعلی سپانلو) به سال 1377 منتشر شده بود.