شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به آدم‌ها روی پل

شب‌های متراکم
روزهای سرازیر
و سیاره‌ی عجیبی که
در هر شبانه‌روز
یک‌بار
خودش را دیوانه می‌کند و یک بار
تعادل ستارگان را برهم می زند
با هوایی که
سرنوشت چترها را به دست گرفته است
باران که می بارد

باران که می بارد
آدم‌ها روی پل
حاشیه  می‌شوند
آنقدر که گاهی 
به سنگ می‌خورند و گاهی
افعال ماضی را
با دریا صرف می‌کنند
کوتاه که بخندی

کوتاه که بخندی
مجبور می شوم
هر روز
 کوچک‌تر از پیراهنم
روی موج‌های خاکستری
راه بروم
با موهایی که 
از باد می‌گیرم و
الفبای  رفتنت
فارسی سرش نمی‌شود

زهرا قنبرزاده

شعرها

طفلکی از همان سال‌ها پيش

طفلکی از همان سال‌ها پيش

عادل حیدری

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک

برادر

برادر

امیررضا وکیلی

من خوبم 

من خوبم 

فرخنده حاجی زاده