شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پرنده باشی و نُک بزنی به دانه‌های دوستت دارم در دستانت

پرنده باشی و نُک بزنی به دانه‌های دوستت دارم در دستانت
پرنده باشی و ندانی بال نداشتن چه شکنجه‌ی عظیمی‌ست
در شهری که نمی‌توانی از آن بگریزی،
اصلاً پرنده باشی که پرنده باشی،
پرنده باشی که پریده باشی، نشسته باشی بر روی دیوار زندان قزل‌حصار 
و از نظر محکوم روبه‌رو استعاره‌ای باشی از هم‌سلولیش که دیشب زیر شکنجه جان داد، و حتماً باید روحش به پرواز در‌آمده باشد 
از این سلول به آن سلول
از این تن به آن تن
از این وطن به آن وطن 

پرنده منم که پرپر می‌زنم برای تو
برای پرپر‌شدنت در خیابانی 
که احتمالاً در خاورمیانه باشد
و همیشه حق تقدم دارد خون در آن
پرنده منم که پر می‌گیرم از خودم
پر می‌گیرم
پر، پر، پر
می‌چسبم به سینه‌ی ابری
تا تقریباً کرانه‌های باختری پیش می‌روم
در یک هوای مه‌آلود شرکت می‌کنم
آنقدر مه‌آلود 
آنقدر مه‌آلود
آنقدر مه‌آلود 
آنقدر مه‌آلود 
که جنگ ناپدید می‌شود
رؤیاها دوباره به دنیا می‌آیند
طوری که انسان می‌تواند با اطمینان 
برای یک ابر سپید دانه بپاشد
و او  واقعاً مثل کبوتری  از آن می‌چیند. 

رؤیا و ابر را به من داده‌اند
از رؤیا ابر می سازم 
طوفان همه‌جا را فرامی‌گیرد
آب همه‌جا را فرا می گیرد 
پناه می‌برم به استعاره
به کبوتری که یک ابر سفید است

و جان می‌دهد که ببارد

آیت نامداری

تک نگاری

شعرها

این روزا ...

این روزا ...

سیمین چایچی

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

مظاهر شهامت

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

بابک دولتی

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی