شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تکّه‌های پراکنده...

نمی‌گذارم از دست برود 
مزرعه‌ای 
که پدرم روی پیشانی‌اش 
شخم زده است
چادر سپیدی 
که بعد از مادرم برف شد 
و هیچ‌گاه گل‌های سرخش را پیدا نکردیم

نمی‌گذارم 
مردی که به‌جای من 
در خانه‌ام را باز می‌کند
و تو را آن‌قدر دوست دارد
که هر تکّه‌ات را در کشویی پنهان کرده 
انگشت مسلحم را بردارد 
از روی پیشانی‌ام
و بگذارد آرام‌آرام دفن شوم 
زیر لکّه‌ی انگشت‌هایش 
مثل این سقراط 
که به نام تندیس عادت کرده است

چیزهای زیادی از دست رفته است؛
خودت را دیده‌ای
که چقدر شبیه کشوری پر از مرز شده‌ای؟!
و هرروز صدایت به صدای کشیدن شدن چاقوی
 میوه‌خوری روی یخ نزدیک‌تر می‌شود 
و نمی‌دانی آخرین بار 
نامت را با کدام زبان مادری شنیدی؟!

چیزهای زیادی
از دست رفته است 
مثل زنی که آخرین‌بار 
صورتش را لمس کردم
و نمی‌دانستم به خودش می‌گوید غبار
مثل پیراهنی که دکمه‌هایش را 
آن‌قدر بست
و بست 
و بست 
و بست
و بست
...
...

محمدرضا یار

شعرها

تنها صداست که می‌ماند

تنها صداست که می‌ماند

فروغ فرخزاد

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

عادل سالم

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

لیلا ساتر