در هزارهی اول
دویدن از پلههای مورب
عروج بود
و رسیدن به پشتبام ِ خانهات
فتح
شأن ِنزول ِپیراهنت روی بندِ رَخت
من بودم
و باد، از تمایل موهای من اجازه میگرفت
برای سمت ِ وزیدنش
در هزارهی اول همین بلندا کافی بود
که احساس کنم فرمانروای محله منم
در آخرین مرتبهی خانه
در تعالی ِ تور و پولک
حوالی ِانگشت ِاشاره ات به دور
دنیا خلاصهی نفس مطمئنه بود
و در کتیبهای باستانی خطوط ِ صورتت به پهلَوی
که زنترین قدیمی ِ پارس من بودم برای خواندنت
در هزارهی اول کنار تو جهان کوتاهی بود
که با پرواز دو یا کریم از هرهی پنجره تمام شد