کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۴۹، تهران.
مجموعه‌ی منتشر‌شده: «صبح روز بعد، کازابلانکا»  

سه شعر برای گرگ و ماه

1
گرگ بر بام
منتظرِ ماه است
و كودك در حیاط
به تاریكی فكر می‌كند
كه هر چقدر از آن بترسد
تمام نخواهد شد

او در جنگل
وسط راه ایستاده
و می‌داند
گرگ زیرِ برگ‌های شب
نفس می‌كشد
ملافه را روی سر می‌كشد
و نفس‌هایش را
در بالش
پنهان می‌كند

        گرگ
مادر            شب 
        ملافه

چیزی در تاریكی 
او را بو می‌كشد
و از كنار مادر
به حیاط می‌خزد

شاید گرگ او را خورده
شاید مادر یادش رفته
كتاب را بسته
و او را
برای همیشه
در قصه رها كرده

2
گفتم از ماه می‌ترسم
بیرون كه بیاید
عاشق‌تر می‌شوم

تو ‌خندیدی
و ماه را
میان سینه‌هایت جا دادی

چهارده شد
میان دندان‌های سفید ماه
چیزی شاید
مثلِ رگ و خاطره
و لب‌های زنی
در خون و بوسه چرخید
من ماندم و ماه
و زنی كه دیگر نیست

حالا ورم كرده‌ام
از رویاهای زنی
كه دوست داشت 
ماه عاشقش شود.
3
دیوانگان منتظرِ ماهند
و زوزه
از گوشه‌ی لب‌هایشان
آویزان است

ماه‌:
- گرگ در كویر تنهاست
زیر ناخن‌هایش
خون لخته بسته 
گرگ به قصه بر نمی‌گردد
دیوانگان:
- گرگ از بالای بام
به كویر دوید
و مادر کودک را
در كتاب فراموش كرد
ما زیر ناخن‌های گرگ
به ماه خیره مانده‌ایم

زن‌: 
- گرگ قصه را  خورد
زوزه صفحه‌های کاغذ را  درید
پسرک دست خونینش
را زیر ملافه پنهان کرد

دیوانگان:
 - ماه، آه ای ماه
پسرک این‌جا بود
او قلبی سرخ بر دیوار نقاشی کرد
مادر‌:
- شما دیوانگان!
این ملافه‌ی سرخ را  این‌جا
چه كسی  رها كرده؟
کسی برای ماه شعر می‌گوید؟

گرگ:
- من  بالای بام منتظرم
تا مادر به خواب رود
من به دندان‌هایم
ماه را برای تو خواهم آورد

مادر‌:
- تو بزرگ می‌شوی
و زنی در شبی مهتابی
در كوچه ماه را
به تو نشان خواهد داد

زن:
- در زوزه‌های ماه
در كویر 
دو گرگ
به سوی تپه می‌دوند.
 

محمود بهرامی