شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چیزی نمانده از قلبت 


چیزی نمانده از قلبت 
گلوله‌ها 
به هدف خورده‌اند 
سرزمینت 
سنگر به سنگر 
سقوط کرده است 
چیزی نمانده از قلبت 
رودخانه‌ها 
در خونِ خود مدفونند 
کوه‌ها 
هفت‌پشتشان لرزیده است 
و دشت‌ها 
اگر دهانشان باز شود 
جنازه بالا می‌آورند

نشسته‌ایم 
شاید پرنده‌ای به حرف بیاید 
از آن‌همه نام بگوید معصومه 
آن وقت سنگ‌ها 
روی قبرها را سفید کنند 
مرگ 
خیمه‌اش را به ییلاق‌های دور ببرد 
این انگشت‌های پلاسیده 
دست به صورت کسی بکشند

در جغرافیای مرزها نفس می‌کشیم 
خیابانِ خاکریزها 
سفره‌ای با هفت سیم خاردار 
تنها 
جنوب شرقی از تو به دریا می‌رسد 
به آب می‌زنم 
کشتی‌های غرق‌شده
مسافرانشان را پیاده کرده‌اند 
قلبت 
دارد تیرهایش را می‌کشد

چیزی نمانده از تو 
ما داروی بیهوشی خورده‌ایم 
که دوام می‌آوریم 
می‌توانیم 
عبور کنیم به سادگی 
شکاف سینه‌ات را نشان کنیم 
به جنگ بگوییم خداحافظ 
و باز به قلبت فکر کنیم 
گلوله‌ها را در آوریم 
گردنبند درست کنیم 
و تهران که رسیدیم 
چراغ های رنگی روشن کنیم 
جشن بگیریم 
و قلبت را 
به موزه برگردانیم

مرتضی بخشایش

تک نگاری

بلعیدن عطر وقت

بلعیدن عطر وقت

شهاب نادری مقدم

قربانی نبوغ

قربانی نبوغ

رضا حیرانی

شعرها

شهر شیهه می‌کشد

شهر شیهه می‌کشد

طاهره خنیا

بدون وقفه دویدن

بدون وقفه دویدن

فرزین منصوری

تدفین

تدفین

داوود سعیدی

گریه نکن بانو

گریه نکن بانو

بهمن مهرابی