شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پای پیاده

برای دیدن تو
               هزار راه نرفته را رفتم
هزار کار نکرده را کردم
چه خواب‌های عجیبی به چشم باز می‌دیدم
که با تو پر بکشم
که با تو من بچشم          مزه رهایی را
تمام روزنه‌ها را 
به روی دل بستم 
که بیایی
کنار سفره‌ی دلم بنشینی
و آتشی کنی روشن
تمام خرت و پرت مرا بسوزانی
برای دیدن تو 
تمام مستی خود را
به هیچ بخشیدم
گمان نمی‌کردم
میان کویری مرا رها سازی
که زمهریر و دوزخ را
                       در آستین خود نهان دارد
برای دیدن تو آتش سیاوش را
در آستین خود نهان دارد
برای دیدن تو 
آتش سیاوش را 
پای پیاده پیمودم.

رضا دبیری‌جوان

شعرها

پنج شعر از سیروس نوذری

پنج شعر از سیروس نوذری

سیروس نوذری

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

مهدی ریحانی

روایت چوبه

روایت چوبه

امین رجبیان

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس