سیروس رادمنش، جوانترینِ شاعران حلقهی نخست موج ناب و در میان «پنجضلعی نامنظم شاعران موج ناب»، (تعبیری از هرمز علیپور) آخرین نفری بود که کارهایش زیر عنوان این موج شعری معرفی شد. او که استعدادی شگرف و شگفت در شعر معاصر ما بود، تا پایان عمر به موج ناب وفادار ماند و پیگیرترین فرد برای نظریهمندسازی ویژگیهای شعر ناب، هم او بود. رادمنش از دانش گستردهی خود در زمینهی موسیقی کلاسیک، فلسفه و نقد مدرن، برای تبیین جنبههای زیباییشناسیک شعر ناب بهره میبُرد و تلاش مداومش، صرف معرّفی و تثبیت شعر ناب به عنوان یک حرکت ماندگار در شعر معاصر -و بلکه به تعبیر او تنها جریان «شعر مدرن واقعی» ایران- شد.
میتوان گفت شعر ناب، خلاف آنچه رادمنش پنداشته و این موج شعری را گویی تافتهای جدابافته در شمار آورده است، - چنانکه نمونه را، جهشهایی را که «شعر دیگری»ها و دیگر شاعران مدرنیست دههی چهل در ساختار شعر نوگرای فارسی پدید آورند، «مصنوع» خوانده است- فرزند خلف جریانهای مدرنیستی پیش از خود است و از آنجا که این جریانها، چندان اقبالی به بازتاب و بروز عینی تکانههای اجتماعی در شعر خود نداشتند، موج نابیها نیز همین رویکرد را در سرودن در پیش گرفتند. شعرِ موج نابیها نیز در مجموع شعری بود فردگرا و بدون برهمکنش با بروندادهای اجتماعی. یارمحمد اسـدپور گفته است: «شاید بشـود گفت که شاعران موج نـاب همچون [باورمندان به دیدگاه] -هنر برای هنر- شعر را برای شعر میخواهند چرا که هر شعر را برای افزودن کمالات و درجات بشری میخواهند و آن شعر باید دارای ویژگیهای مختص زیباشناسانه و خداگونه باشد» (اسدپور، 1376: 2). نابسرایان، مانند پیروان جریانهای مدرنیستی پیش از خود، چشم بر رخدادهای تکاندهندهی پیرامون خود میبستند و اعتقاد داشتند: «شاعر [شعر ناب] نهتنها از گفتن شعر اجتماعی بیزار است، بلکه در بندبند اشعارش از تلخترین روزهای عمرش سخن میگوید، بی آنکه این تلخی را به ریشهای و علتی پیوند دهد» (همان: 3).
منوچهر آتشی که نامگذاری و معرفی موج ناب با نام او گره خورده است، با اشاره به برآمدن حرکت شعری جوان و پویندهای به نام موج ناب در یکی، دو سال مانده به انقلاب و به تعبیر او سالهای آخر «خفقان و روزهای اوج اختناق»، گفته است که سرودههای این شاعران حاصل طبعهای نوخیز و تشنهی پروازشان بوده است و آنان «بهناگزیر بر چشماندازهای تر و تازه و افقهای نویافتهی دیدنها و حسهای ناب و تصویرهای بکر هنری» تکیه کرده بودند و اذعان کرده است که همین رویکرد، شبههی گرایش آن گروه «نابگرا» را به «نظریهی هنر برای هنر در بعضی ذهنها به وجود آورد که با توجه به زبان جانیفتاده و ایجاز اشارهگرانهی شعرها، پُر بیمورد نبود» (آتشی، 23 تیر 1358).
شعر ناب شعری بود که در جستوجوی جهان ویژهی خویش بود، جهانی که درک و دریافت آن شاید برای خوانندهی عام -و حتی خوانندگان خاص نیز- میسر نبود. شاعر ناب شعر خود از هر پیشبینی خاص خالی میکرد و اعتقاد داشت که «شعر ما برای هیچ خوانندی خاصی نیست، مگر برای خوانندهی ناب. خوانندهای که اسباب نزدیکی به کار ما را فراهم میآورد و با ما به سفرهای عینی - ذهنی شعر میآید. خواننده نیز باید خوانندهی ناب باشد... [شعر ما] در هیچ یک از ردهبندیها قرار نمیگیرد» (رادمنش، 1382: 57). گفتن ندارد آنچه رادمنش «سفرهای عینی-ذهنی» مینامدش، بیشتر عینتی برساخته در معماری کلام است تا گرتهای پُررنگ از عینیت و تجربهی زیستهی عام؛ از این رو، میتوان گفت سفری اگر هست، در هزارتوهای پرابهام «ذهن» است، نه روشنای «عین».
با این همه، به باور او، شاعر موج ناب «همسویی و حلالزادگیاش را با تنشها و تپشهای بزرگ جامعه همواره محفوظ داشته است» (رادمنش، 1392: 239)؛ از این رو، گاهی کورسویی لرزان و کمرمق در شعر او دیده میشود که نشاندهندهی تعلّق خاطرش به مضامین اجتماعی است. همین جا باید افزود -بیآنکه سخن بر سر ارزش یا سرزنش باشد- در کار برخی دیگر از نابگرایان؛ یعنی آنچه زیر عنوان شعر «موج ناب» در مقطع خیزش این موج شعری در نشریات آن روزگار (1355 تا 1357) از این شاعران منتشر شد، همین کورسوی لرزان هم چندان دستیاب است. این را نیز باید افزود که آتشی، در بهار و تابستان 1358، از سیدعلی صالحی، شش شعر و از فرامرز سلیمانی نیز پنج شعر در حال و هوای دگرگونیهای انقلاب در مجلهی سروش (تماشای پس از انقلاب) چاپ کرد و در برنوشتهایی، اقبال این شاعران را به رویکردهای جامعهگرایانه ستود.
آتشی در این مجله، هفت شعر از رادمنش نیز در پیوند با حوادث و رخدادهای آن روزگار پرآشوب و هیاهوزده چاپ کرد که در کتابی که پس از مرگ رادمنش به سعیِ دوستدارانش گرد آمد و در انتشارات «آوانوشت» درآمد، نام و نشانی از این سرودهها نیست. در مؤخرهی این کتاب دو مقاله از رادمنش نیز که در مجلهی عصر پنجشنبه منتشر کرده بود، پیوست شده است. رادمنش در مقالهی «مدخلی بر شعر ناب، شعر مدرن واقعی ما»، پاری از یکی از سرودههای خودش را (چاپشده در شمارهی هشتم مجلهی سروش، به تاریخ 31 خرداد 1358) شاهد گرفته است و تعلیقهنویس این مقاله برای درج در کتاب، چون ردّی از این شعر در میان اوراق بازمانده از رادمنش نیافته، در انتساب این سروده به او، به گمان افتاده و گفته است: «این شعر ارجاع ندارد و معلوم نیست از رادمنش است یا شاعر دیگری. افزون بر این در شعرهای این مجموعه هم نشانی از آن نیست تا بتوانیم آن را از آنِ رادمنش بدانیم» (رادمنش، 1392: 252 «پینوشت دهم»). همینجا و به بهانهی این جستار میگوییم که این شعر با عنوان «زیباتر» و با این آغاز «زیباتر از سینهی برگ/ نمیشناسد/ شبنم...» از آنِ سیروس رادمنش است و در آن گمانی نیست. این را نیز باید افزود که این شعر، چاپشدهی 1358 مجلهی سروش است، نه آنچنان که رادمنش به مجلهی تماشای سال 1357 ارجاع داده است. دیگر آنکه، در چاپ آوانوشت از شعرهای رادمنش، افزون بر این هفت شعر چاپشده در سروش، برخی چاپکردههای او در بنیاد نیز به چشم نیامده است.
این هفت شعر بنا به تصریح آتشی از دفتری چاپنشده به نام «شعرهای انقلاب» رادمنش برگزیده شدهاند؛ دفتری که هرگز چاپ نشد و از سرنوشت آن نشانی در دست نداریم. آتشی به شیوهی مألوف خود، در برنوشتی که بر پیشانی این شعرها آورده است، از نیروی «ایمان و اندیشه، بیداری و هوشیاری؛ و حرکت و خلاقیت» انقلاب در پراندن خواب سنگین خفتگان و شادمانیبخشیدن به پیران سخن گفته است. به باور او، انقلاب، جوانان را نیز «که میرفتند تا زیر سایهی شوم استبداد و فرهنگ تباهی آفرینش، به خصلت وهنآمیز کلاغان آلودگی پذیرند، به آسمان پاک و اوجهای قدسی «بایستن»ها و «شایستن»های خویش فراز آورد» (آتشی، 31 خرداد 1358)؛ جوانانی که از پیشتر، به شعر روی آورده بودند و سرودههاشان نشانی از جوانیِ دل و پاکیِ روح داشت؛ «اما آنچه ویژگی چنان نهالهای نوپایی را تشکیل میداد، تلاش در جهت بازجستن زیباییهای کلامی و تصویری بود (که به جای خود در شعر مقامی بلندترند)؛ ولی «چیزی» نیز کم بود: انسان، زندگی و پرخاش و محاجه با بدیها و بدها ... [بود و] این را انقلاب به شاعران جوان و صمیمی ما بخشید. ارمغانی که نهتنها شعر آنها را از «بستگی» و «گرههای کور» فرمالیسم رهاند و آزاد ساخت، بلکه به آن توان و نیرویی معادل خود انقلاب -یعنی معادل زندگی- داد؛ توان و نیرویی که با وعدهی فرداهای درخشانتر و شکوهمندی و رونق بیشتر، همگام و هماهنگ بود» (همانجا).
چنانکه از سخن آتشی برمیآید و از حالات و مقامات او و دلبستگی هموارهاش به رادمنش و شعرش نیز سراغ داریم، شعرهای رادمنش در چشم او، «همیشه زیبا و جذاب و جوان و سرزنده» بوده و «حرکتی سریع به سوی شعر ناب» داشته است؛ اما در گیرودار هیاهوهای انقلاب، در گذار از «فرمالیسم» و «بستگی»، «این شعر با همهی آن خصلتها، مجهز به نیرویی برتر» نیز شده است: «نیروی زندگی، نیروی حرکت مداوم... یعنی نیروی انقلاب» (همانجا).
باری، این هفت شعر عبارتند از: «زیباتر»، «بر یاقوتهای خون»، «تمام جهتها»، «نشانی»، «تندیس»، «چون ما» و «شعرهای بیکلام». آنچه ما از بوطیقای شعر رادمنش میشناسیم -چه شعرهای دورهی مجلههای تماشا و بنیاد، چه شعرهای دههی شصت تا روزی که بر مرکب چوبین نشست- افزون بر ویژگیهای عمومی شعر موج ناب، شعر او با ابهام، ایجاز، لحن ویژه، تصویرهای بکر، آرکاییسم، انضباط و استواریِ ساختاری، تشخّصی چشمگیر یافته است. این هفت شعر که نمودار نگاه فوری و تند او به رویدادهای روزگار انقلاب است، در عین اینکه با سرودههای موضوعمدار دیگر شاعران آن روزگار تفاوتی نمایان دارند و البته آن فشردگی همیشگی و ابهام دلخواه او را با خود ندارند، از دقتها و مراقبتهای همیشگی او از شعرش نیز برکنار نیستند. حالا که از پسِ چهل سال، اگر سرودههای او و مجموع سرودههای دیگران که در شور رهایی از یوغ استبداد بر دیوارهای تاریخ ادبیات معاصر نوشتند، بررسی شود، روشن میشود او حتی در این سرودهها نیز که برشهایی از کلانروایت انقلاب را نشانه گذاشتهاند، در دام آسانگویی و شعارگرایی نیفتاده بوده است و همچنان دلبستهی فرمِ فروبستهی موج ناب، با لحنی -که یادگار «شعر دیگری»ها تواند بود و رادمنش همواره بر آن پای فشرد- و کمی ابهام، صناعتِ شعرش را به اقبال مخاطبان عام نفروخته و جانبِ حرمتِ شعر را به سود شعار فرو نگذاشته بوده است: «زیباتر از سینهی برگ/ نمیشناسد/ شبنم// از فرشتگان منتظر/ تا ترتیب آب/ آرایش نجواست/ که قد میکشد:/ زیباتر از سینهی باز/ نمیشناسد/ زخم.» شعر زیبای «بر یاقوتهای خون» نیز از منظر دوری از شعارگرایی و عینیتگرایی همدوش شعر «زیباتر» تواند بود.
البته، در این هفتگانه، گریز او از خواست خوانندگانی که به شعر، «ساده و توضیحی مینگرند یا دنبال اصول موضوعه در شعر میگردند» (رادمنش، 1392: 238)، همواره با کامیابی همراه نبوده است؛ زیرا نشانههای آشنا و صراحت معمول شعرهای موضوعمدار در رگههایی از چاپشدههای مجلهی سروش دستیاب است و چنان نیست که او توانسته باشد بیان را بهتمامی در لفافهی ابهام، پیچیده نگاه دارد. بیگمان چنین رویکردی حاصل آزمون شاعر موج ناب برای درتنیدن شعر با مسائل عینی اجتماعی است؛ آنچنان که آتشی نیز با اشاره به چاپشدههای شاعران موج ناب در روزهای پس از انقلاب، به خوانندگان گفته است: «دیدید که این گروه «نابگرا» چگونه در مسیر بالندگی، و به حکم انقلاب، رو در راستای یافتن زندگی و مردم و حرکت¬ها و... نهاد» (آتشی، 23 تیر 1358). نمونهی صراحت و عریانی بیان را در «شعرهای بیکلام» و «تندیس» میتوان دید. منظرِ شعر «تمام جهتها» نیز از چنین افقی به ساحتِ شعر گشوده است: «حی علی السلاح/ (بشتاب به سوی اسلحه)/ بشتاب به سوی نزدیکترین جهت/ وقتی سلاح/ تمام جهتهاست.// تکیده و مغرور/ از کوههای بیگذر باید گفت/ از چشم کودکان/ در قاب فقر// اینسان که بگذری/ خروش خلق را شنیدهای/ اگر نه/ تنها بر دیوارها نوشتهای/ تنها/ با دیوارها گفتهای.»
افزون بر این شعرها، رادمنش در مقالهی پرحرف و حدیث «مدخلی بر شعر ناب، شعر مدرن واقعی ما» پاری از یک شعر دیگر را هم شاهد آورده است: «...بر دروازهها نشستهام وُ/ فرودِ کوکب عشق میبینم/ بر هودجی که/ سرهای سپرده میبَرَد» (رادمنش، 1392: 239). این شعر بنا به تأکید او (همانجا)، برای کشتار مردم تبریز در 29 بهمن 1356 سروده شده است و چنانکه خود نوشته است در فروردین 1357 در مجلهی تماشا چاپ شده است. گفتنی است در چاپکردههای او در تماشا و بنیاد نشانی از این شعر نیست و گمان میبرم در شمار سرودههای همان دفتر گمنامی باشد که آتشی از آن با نامِ «شعرهای انقلاب» یاد کرده است.
منابع:
آتشی، منوچهر (31 خرداد 1358). «شعرهای جوان انقلاب (از سیروس رادمنش)»، [برنوشت]، سروش، سال نخست، شمارهی هشتم.
آتشی، منوچهر (23 تیر 1358). «چند شعر از سیدعلی صالحی»، [برنوشت]، سروش، سال نخست، شمارهی یازدهم.
اسدپور، یارمحمد (17 شهریور 1376). «شعر باید در خدمت محرومان باشد» [گفتوگو]، روزنامهی خبر (ضمیمهی هنر و اندیشه)، سال دوم، شمارهی 321، صص 6-7.
رادمنش، سیروس (1392). به نامی که دیگر نیست، چ نخست، آوانوشت: تهران.
رادمنش، سیروس (اردیبهشت 1382). «مدخلی بر شعر ناب، شعر مدرن واقعی ما»، عصر پنجشنبه، سال پنجم، شمارهی 57 و 58، صص 8-57.).
هادی محیط، (11 تیر 1383). «فردیت خود را در شعر بسیار دوستتر دارم [گفتوگو با هرمز علیپور]»، هنگام (ضمیمهی ادبی – فرهنگی روزنامهی عصر مردم)، شمارهی 62، ص 3.