شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

با خانه‌های سرزمینِ مهرِ دستانت

با خانه‌های سرزمینِ مهرِ دستانت
فکری به حالِ مردمِ آواره در من کن
بر مرزهای خیسِ چشمانم قدم بگذار
از سرزمین بی‌پناهِ خانه دیدن کن
ترسِ شروع جنگ باعث می‌شود گاهی
سربازهای خسته‌ام نامهربان باشند
بگذار لب‌های تو را با گریه بشکافند
پیراهنی از خنده‌های ساده بر تن کن
بر خوشه‌های گندمی که از تو می‌روید
خورشید، تندیسِ طلایی رنگِ تاریکی‌ست
این بار تا پیراهنت مرز جهان باشد
دنیای دیگر را، تنی عریان معیّن کن
بیدار بودن تا سحر بی‌عار بودن نیست
ترسِ مرا سربازها در پُست می‌فهمند
امشب تمامِ دشمنان تا صبح بیدارند
یا هرچه شد با من بمان، یا عزمِ رفتن کن
بعد از شکستِ بغض‌های در گلو مانده
تنها دلیلِ صبرِ سربازان صدای تو‌ست
از خانه بیرون می‌روی، شب را کنارم باش
یا صبح برگرد و مرا تسلیم دشمن کن
این مردِ تنها را در این دنیای تنها‌تر
با انقلابِ اشک‌هایش پُشت سر بگذار
از مرزهای خیس چشمانم که برگشتی
پشت سفارتخانه‌ام سیگار روشن کن!

نیما ماندگار

تک نگاری

شعرها

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

بابک دولتی

دو شعر ازفریبا الله وردی

دو شعر ازفریبا الله وردی

فریبا اله وردی زاده

در این‌جا گرد آمدیم

در این‌جا گرد آمدیم

فائزه امانی فرد

طفلکی از همان سال‌ها پيش

طفلکی از همان سال‌ها پيش

عادل حیدری