شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چندهزار و هشت مرد سیاه

چندهزار و هشت مرد سیاه
با چشم‌های خالی
استخوان گرفته‌اند به آسمان
چندهزار و هشت زن
دامن سپرده‌اند به بلوط‌های وحشی
آتش گرفته‌اند.
ما جداییم از حساب دود و بیابان
و این‌که سلیمه خوب می‌رقصید جداست از ما
حرفی از بلوط و کودکانمان نیست
تنها کمی خون برای هر استخوان
و کمی خورشید برای هر شب
که بلولیم و برقصیم و ناله کنیم
با چشم‌هایی که نذر آسمان کرده‌ایم.
 

سینا ستوده

شعرها

یک دو سه پیش خودش ثانیه‌ها را که شمرد 

یک دو سه پیش خودش ثانیه‌ها را که شمرد 

علیرضا کیانی

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان

یا زخم زبان بر سر قلبم نگذارید 

یا زخم زبان بر سر قلبم نگذارید 

علیرضا میرزاخانی

و لبت دستش نمی‌رسد به من

و لبت دستش نمی‌رسد به من

علیرضا خسروانی