شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هرگز نرسیدم به قطاری‌ که تو را برد

هرگز نرسیدم به قطاری‌ که تو را برد
با پای پیاده به سواری که تو را برد
یک بار تو با مرگ‌ کنار آمده بودی
آن هم سر بیهوده قراری که تو را برد
حالا چه مقدس شده این‌جا که تو هستی
یک تکه بهشت است مزاری که تو را برد
ممنون خداوند عزیزی که تو را داد
بیزار خداوند قهاری که تو را برد
آن روز که رفتی چَقَدر زجر کشیدم
تا محو شدی بین غباری که تو را برد
ای کاش شبی خنجر تیزی بتوان زد
بر سینه‌ی آن «رحم نداری» که تو را برد
گل‌های سفیدی که پر از عطر تو هستند
روییده بر آن حلقه‌ی داری که تو را برد
من ماندم و تقویم پر از جای تو خالی
لعنت به بهاری به بهاری که تو را برد
 

رضا جمشیدی

تک نگاری

دلم می‌سوزد

دلم می‌سوزد

شهریار وقفی‌پور

شعرها

تلفن زنگ بزند

تلفن زنگ بزند

سارا مؤیدی

برهنه ات به خانه می آید

برهنه ات به خانه می آید

فهیمه جهان آبادی

روی تخته بزرگ می نویسد A

روی تخته بزرگ می نویسد A

شهریار خسروی

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس