شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هرگز نرسیدم به قطاری‌ که تو را برد

هرگز نرسیدم به قطاری‌ که تو را برد
با پای پیاده به سواری که تو را برد
یک بار تو با مرگ‌ کنار آمده بودی
آن هم سر بیهوده قراری که تو را برد
حالا چه مقدس شده این‌جا که تو هستی
یک تکه بهشت است مزاری که تو را برد
ممنون خداوند عزیزی که تو را داد
بیزار خداوند قهاری که تو را برد
آن روز که رفتی چَقَدر زجر کشیدم
تا محو شدی بین غباری که تو را برد
ای کاش شبی خنجر تیزی بتوان زد
بر سینه‌ی آن «رحم نداری» که تو را برد
گل‌های سفیدی که پر از عطر تو هستند
روییده بر آن حلقه‌ی داری که تو را برد
من ماندم و تقویم پر از جای تو خالی
لعنت به بهاری به بهاری که تو را برد
 

رضا جمشیدی

شعرها

کلایه

کلایه

حامد بشارتی

 ساکن یک جهان آواره

ساکن یک جهان آواره

فاطمه شمس

برای این روزهای ایران...

برای این روزهای ایران...

کبری موسوی‌قهفرخی

 از امید و ناامیدی

از امید و ناامیدی

عبدالعلی عظیمی