بر دوش خود مسافر مغلوب میبرند
یک آسمان فرشتهی مغضوب میبرند
این جادهها که پر شده از ابر تیرهاند
دارند چند کارگر خوب میبرند
باران هنوز در تن جنگل نمرده است _
یک کامیون بریدهی مرطوب میبرند
هیزمشکن، دوباره تو را دوره کرده است
آنها همیشه ترکهی مرغوب میبرند
بشکن طلسم ِ کندهی خود را، مقدر است
اینجا شکستههای تو را ، خوب میبرند
زیبایی تو قاتل انگورها شده!
مردانِ ده پناه به مشروب میبرند