فَروَرگانِ چشمِ تو
. لَبْچکانِ فوارهی اَلوان ،
دِلپَرههای خون
انگورک ِ کبودِ گریان،
آشیلِ گامهای ماندهست.
پنجههای پوشیده در جامهی شب را
فروبگذار،
تا اعصابِ خَدَر
هُدایِ هِرّه شود
به بامهای بلند.
قدم تا قدم
بی شانه
تأتی* ، بیرُعبِ افتادن
تا مرگ
در عزلتِ مَدّ
منظرِ باشکوهِ خطر شود
برایِ قلبِ پرنده.
ای رُفته !
ای تدارکِ فروپاشی!
آتش از غائلهی سوختن
برقصان
آنجا که سبابهات
نوازش ِ بُتههای ابریشم
بر چارشنبهی ترمه* میشود.
در بهارستانِ کثیرالاُوتار *
سرخی از آتش برگیر...
تا خزان را باز
سرَوآوارِ بیدار کنیم.
پ.ن: فرورگان جزیرهای غیرمسکونی در خلیجفارس.
خَدَر: سست گردیدن پا و خوابرفتن آن. خَدَر شب تاریک هم معنی دارد.
تأتی: به فرجام رساندن کار مقصود ترمهای که سنتور را بر آن مینشانند.
کثیرالاُوتار: نامی که محمدتقیمسعودیه ۱۳۰۶-1377 (اتنوموزیکولوژیست) بر سنتور میگذارد.