عاشق
برایِ انتخاب بینِ ماندن و رفتن
سكهای را به هوا پرتاب میكند
كه بر هر دو رویش تصویرِ توست:
منطقِ عشق منطقِ اعداد نیست
وقتی جمع یك با یك هنوز یك میشود
و قلبِ رفته بستانكارِ قلبِ نیامده نیست!
*
دوستت كه دارم
چیزی از تو نمیخواهم
برایِ زخمِ عشق مرهمی نیست وقتی كه نمیخندی
من لبخندت را در قلبِ خدا پنهان كردهام
تا كمی چون من شود
و با عینكی بر چشمهاش
برای دیدنِ لبخندِتو
جهان را بخنداند