کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۶۸، امیدیه، ساکن شاهین‌شهر.

در خلسه‌ای نشسته‌ام

در خلسه‌ای نشسته‌ام
از روزهای گذشته
و روزی که به کهنگی بازگشته است
در وهم ظهری که نبوده‌ایم
و خانه را ادامه می‌دادیم
از چشمی
که در خاموشی چهارگوش تاریک می‌شود
و هنوز در شیرینی واقعه‌ای غلت می‌زند
مارا فراموش کرده‌اند
همزمان با عرقی که بر خاک می‌ریزیم
در بازنمایی‌ها
با ما نشستی
و از اتفاق‌های پیاپی حرف زدی
و چشم را در خاک خانه خواباندی
در وهمی که تمام روز ادامه داشت
شکافت
و در چهارگوش خانه، گل داد
بازنمایی ظهری که در عرق خود واقعه‌ای را ثبت می‌کرد
خلسه‌ای به روزهای بعد از این اضافه شد
ما را فراموش کرده‌اند
تا اتفاقی از میان کاشی‌ها بشکفد
و به خاک شیرینت دست برده باشد
ما را 
مارا که از روز به ظهری نشسته‌ایم
و ما را
مارا  به کسی بسپار
چشم‌های ما را به کسی بسپار
تا وهم را برای خانه نگاه داریم
غلتی در عرق
عرقی بر خاک
تو را به خانه اضافه کرده‌ایم
به خط‌های کاشی
به خاکستری در جرزها
که باد در مکاشفه می‌دید
و با چشم در چهارگوش بسته‌ای حرف می‌زد
مارا بخواه
در بازنمایی‌ها مارا نگاه دار
که در کهنگی
روز را تمام خواهیم کرد 
و خلسه‌ای از گذشتگان
عمر را تمام می‌کند
تا خانه در وهم
ظهر را بر کاشی‌ها بچشد
مزه‌ی شور عرق
با باد برود
در خاک 
تماشا کن
و ما را به روزی اضافه کن که جز در واقعه نبوده‌ایم.

کبری مولائی