از اتاقی پیاده میشوم
در هیچ خانهای نیست
از اتوبوسی پیاده میشوم
در هیچ خیابانی نیست
از شهری پیاده میشوم
در هیچ کشوری...
روزی چند سانتیمتر
کوتاه میشوم
به اندازهی آدمهای معمولی
میخندم
به تعداد آدمهای خاص
ترس برم میدارد
منتظرم
رادیو جوان شود
دندانهایم را به اردوگاه
بر گردانند
و ساغریسازان
طنازانه در من راه برود
همین بخشم
در هیچ بیمارستانی
دکمههای پیراهنم را
محکم میبندم
و سعی میکنم
استکان بزرگ
قند کوچک را
در خودش حل کند