تلپ
در من افتاده چیزی
بساط کهنهای دارد
شب درد میکشد و روز
به پهنای در درد دارد و وارد میشود مکرر
حجم توهمزای زندانیاش را
در من کسی ردیف
سلول میشود و در ناانتهاییِ جداول اکسل
جمع میشود با خانهی نخست
هورت میکشد چای سرکشیدهاش را
دست میکشد موخارهی گیسوانش
آشوب میشود در دلی که درد دارد و درد میکشد از چیزی که نخست
در من میافتد چیزی