شنیدهای خبر از حال و روز درهم من؟
که گریه دیرزمانیست گشته همدم من؟
نیاز نیست به جنگیدن و رجزخوانی
به زیر پای تو افتادهاست پرچم من
به سیل یکسرهی اشک هم فرو ننشست
زبانههای من و آتش جهنم من
پس از تو درد دلم را به واژهها گفتم
پس از تو دفتر شعرم شدهست محرم من
محقّر است برای بزرگیِ تو! ببخش!
خوش آمدی به دلِ تنگ و تار من! غم من!