شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

برای بم‌نشینان
و به تمام زلزله‌زدگان...

برای بم‌نشینان
و به تمام زلزله‌زدگان...

آبان نهنگ تنهایی بود
چمباتمه‌زده بر عمیق‌ترین کابوس‌هایم
سنگین...

برای خوزستان
چشمان ما چگونه تاب می‌آورند خاموشی ایل را
در کرانه‌ی شرقی...

دکمه‌های پیراهنت یکی در میان
باز... بسته
و باز می‌شود چشمانم به...

لب به سیگار داده و لم به صندلی
ضرب‌گرفته با انگشت‌هاش... روی میز
تق...

پاییز که سرازیر می‌شود از قلهک
باد شانه می‌زند و 
برگ‌هام...

شعرها

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

جعفر درویشان

سربازها رفتند

سربازها رفتند

وجیهه نوزادی

پنج شعر از محمد منافی

پنج شعر از محمد منافی

محمد منافی