کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1372، تهران.

رستاخیز

به شعری برایت فکر می‌کنم
نمی- نوی- سمش
شبحی در شب، مسح شده
تلاشی مذبوحانه برای زنده ماندن
و کُشتنت به رسم جاودانگی
آغوشت
تحقق لحظه‌ی خودکشی، فقدان مرگ
مست نشدن، معلول جهد هیپوکامپ
در ساخت خاطره
خاطره، حضوری برساخته از رستن تاک
وضعیت ذهنی یک آریستوکرات
تهی از تحلیل یا تخیلی دهشتناک
سَرم تجیر موهات
مدخل جاودان طراوت انجیر و شامپو
و بوی درمانگاه که برخاست ناگاه
با ترق تروق قولنج و جیغ
بدیلمان را می کُشند فَریسیان.

۲- شب دوم
تأثیر قرص‌هاست
موربِ قطرهای عمودیِ کشیده
در حاشیه بر نبض تند گردن
می‌کشد پایین خراشش را
روانتنی‌ش می‌گیرد به پای چپم
درد کرده بود
بر ما فروافتید، شدید
داد زدم
ما را بپوشانید، عمیق*
خواب
انگار شیاری روی ناخن، کشیده
از اتاق به هال 
تغییر فصل و تغیّرم به خشکی
نوشتی روی دردناکِ شکننده‌ی پوست
لایَتغیَر، حالتی از تکوین اعضا
می‌خواهم برایت بنویسم
قرص ها نمی گذارند
پاره های گذشته
در تکاپو با ضخامتی برق‌آسا
محفظه‌ای مه‌آلود، لوگوس
پیچیده در غشای لزج وهم
سرمای هر چند درجه 
و غروب در طبیعتی غمگنانه‌ی شهری
بریم تماشا؟

۳- سحرگاه نخستین روز هفته
رودرروی چهارپایه نشستم
و برای پایه‌ی شکسته‌ی لباسشویی گریستم
نشنیدی؟

گفتی: نسل زناکار و گناهانت
هم جوار ریه‌های عریانت
در چرخشی اسطوره‌ای منزه شد

کاشی را شستم با اشک‌هام
کفن پلاسیده‌ای بر موهام
حَنوط کشیده بر لب‌هام
و علامت
از دهان پطرس جرقه زد
بتاب بر پیروانت سرورم

گفتی: زیر موضعیِ نور بتاب
بر تلویح خودت در افق گرمسیر زبان
بر تجزیه‌ت
احتمال مغذی کلمه

کلمه، انگشتان ورم کرده‌م
حین تدهین و تشکل مفهوم
با توانمندی‌ش در نَشت خاطره
از بال‌هات گرفت و
از ملالت به جارختی آویخت

* «در آن هنگام، به کوه ها خواهند گفت: «بر ما فرو افتید!» و به تپه ها که:«ما را بپوشانید!» زیرا اگر با چوب تر چنین کنند، با چوب خشک چه خواهند کرد؟» (انجیل عیسی مسیح، ترجمه‌ی هزاره ی نو)
 

شقایق شاهرودی‌زاده