هلهله میکشد ایلی
با بار و بنهی اردیبهشتی
و بار میاندازد گرمسیر را
در زمستان تنم
و مرور میشود در یادم
بامدادی که برف
سکوت منجمدی بود
در دهانِ آب
و دهانِ من
در فصل شانههای تو
پر میشد
از عطر شیر داغ
وقتی به دندان میزدم
آن دانههای برشتهی ذرت را...