کندهی بریده برمیخیزد
شاخههایش را پیدا میکند
برگهایش را پیدا میکند
سایهاش را پیدا میکند
و میایستد پای ریشهای که سالهاست
در رگهایم جا مانده است
این تکرار برای چیست؟
این آبشار که برمیگردد
تا دوباره خود را از کوه پرت کند
این آفتاب که زنده از تابوت برمیخیزد
این دشت
این باران
و منظرهای که هر روز جعل میکند
بیابان بی آب و
بی درخت