من یک خیابانم که پایانش جهانی نیست
سقفی که زیر گریههایش ناودانی نیست
دیواری از آیینههای خالی از آدم
امنیتی که در نگاه پاسبانی نیست
کابوسی از تنهایی یک پیرهن در باد
تنپوشی از مرگم که در جیبم زمانی نیست
یک جزوهی پوسیده روی میز استادم
یا یک تقلب که برایش امتحانی نیست
برگ گلی در سررسید خاطراتت خشک
دیوانهای که در قدمهایش توانی نیست
پروانهای بر شانه تابوت خود هستم
وقتی که در لبخندهایت آسمانی نیست
فیلمی* بدور از باور اکران در ارشادم
در داستان ناگهانم قهرمانی نیست
مانند سروی که سرش بر شانهی باد است
این خانهی خالی درونش داستانی نیست