کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1367، بافت. 

مصائبِ مهری‌نگار

براساسِ افسانه‌ی کهنِ شیرازی، خفته‌خمار، شاهزاده‌‌ی از ما بهتران است، مهری‌نگار به او دل می‌بندد و  عروسِ جنیان می‌شود، منتها شرط است که این راز را به کسی نگشاید، سرانجام به تهدیدِ خانواده، مجبور می‌شود هویتِ شوی خود را فاش کند. افشای راز همان و رفتنِ خفته‌خمار همان. مهری‌نگار از آدمیان رانده، از جِنّیان مانده، هفت کفشِ آهنی پاره می‌کند تا شوی خود را بیابد و وفای خود را اثبات کند.

 

 

دِلِت دُرُست و تَنِت استوار خفته‌خمار
سرِت سلامت و باغِت به‌بار خفته‌خمار
پاهای اسبِت چالاک و شاهینِت پُر‌‌زور
صُبای جمعه که میری شکار خفته‌خمار
لابد ایشالّا حالا دیگه دوماد شدی
بگو اونَم نه یه‌بار و دوبار خفته‌‌خمار
هنوز اسمَمو یادِت میاد؟
نه واللّه
گلاب بودم یا گل‌بهار خفته‌خمار؟
کی شب که میشه حالا سَر می‌ذاره خاطر‌ْجمع
رو نازبالشِ مهری‌نگار خفته‌خمار؟
کی چاق می‌کنه قلیون و بار میذاره
خورشتِ قیمه برای ناهار خفته‌خمار؟
یادت میاد یه روزی موهامو می‌ریختم
رو شونه‌هام مثِ آبشار خفته‌خمار؟
می‌خندیدم روی لُپّام چال می‌افتاد
می‌گفتی شیرینه و آبدار خفته‌خمار؟
گذشت تندی اون‌ روز و روزگار و شدم
سیاگلیم و سیا‌روزگار خفته‌خمار
گیسام سفید شد و گونه‌هام چروک افتاد
حالا دیگه منو می‌خوای چیکار خفته‌خمار؟

پُر از شقایق میشه بهار سینه‌ی من
همه غریب و همه داغدار خفته‌خمار
پاییز که میرسه از راه...
خون می‌اُفته دِلَم
شکاف میخوره شکلِ انار خفته‌خمار
ولی کجا بودی اون‌ شب
که باد تا خودِ صبح
بَرام نِی زد و بارون سه‌تار خفته‌خمار

یه وختایی میخوام از خنده بِتّرکَّم و باز
میخوام گریه کنم زار زار خفته‌خمار
میخوام مثِ بُزِ کوهی رو صَخره‌ها بِپَرَم
دلم نمیگیره بی‌‌تو قَرار خفته‌خمار
مثِ کلاغ بشینم نُکِ سپیدارا
یا رو زمین بِخَزَم مثلِ مار خفته‌خمار

چی میخواد آدم خاکی؟
چی میگه؟
حیرونم
چیه تو کلِّه‌ی مشتِ غبار خفته‌خمار
نمی‌دونه که میره آتیشو بغل میکنه
یه‌باری گُر می‌گیره
عینِ خار خفته‌خمار؟

تو آتیشی! میری بالا...
خوراکِ نور میشی
ستاره‌سوسْکای بالدار...  خفته‌خمار
منم میرم پایین و زیرِ سنگ و خاک میشم،
غذای مورچه و موش و مار خفته‌خمار
ولی تا دنیا دنیاست زیرِ سقفِ کبود
می‌مونه قصه‌ی ما یادگار خفته‌خمار

محمد حسین فرزاد