شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

اندوه انبوه


لهیب تب در تن خانه
دنیای اندیشه در اندوهی انبوه
ثانیه‌ها نمی‌رسند به عقربه‌ها
در جاده‌ای ناهموار

مهار نمی‌شود
وهم شب‌های سرد
وقتی چشمان قضاوت
فرشته‌ی عدالت را
لخت می‌بیند
و به‌اندازه‌ی ذهن خط‌خطی‌اش
زندانی دارد
صدایی زار می‌گوید:
دیری‌ست به زمان باخته‌ام

دریا لیراوی

تک نگاری

شعرها

روشنم کن شبیه سیگارت

روشنم کن شبیه سیگارت

امیررضا وکیلی

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

پوریا سوری

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی