شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

رها کن...

رها کن در سکوت گوش ماهی­ها صدایت را
مگر دریا بفهمد وسعت دلشوره‌­هایت را
تو را حس می کنم نزدیک­تر از... نیستی اما!
فقط خورشید می داند دلیل انزوایت را
شب تنهایی‌­ات در کوچه­‌ی پاییز من بودم
نسیمی که پریشان کرد گیسوی رهایت را
از آن روزی که رفتی برف پشت برف می بارد
و من که زُل زدم تا بینهایت ردپایت را
...
حبابم، هستی ام از توست رویایی ترین دریا!
و می­میرم اگر بیرون کنم از سر هوایت را
 

مهدی علیمردان

تک نگاری

شعرها

دو شعر از رضا باب‌المراد

دو شعر از رضا باب‌المراد

رضا باب‌المراد

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

صوفیا آهنکوب

به آغوشت کشیدم تا بفهمی صبر یعنی چه

به آغوشت کشیدم تا بفهمی صبر یعنی چه

محسن حسینی

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

احد متقیان فر