*تقدیم به شهدای دانشگاه کابل
از خوابگاهِ بعدِ تو، از وقتِ خاموشی
تا بی قراریهای بابا، آن ورِ گوشی
بیدارم از سرگیجه و یک زخم ِ خونآشام
تا روبرو، می رقصی و از مرگ می نوشی
می رقصی و هی از شبم آغوش می گیرند
خون گریهها، تا صبح با چشمِ تو درگیرند
بیدارم از رقصِ تو با شلیک قاتلها
وقتی تمامِ دلخوشی ها، از تو می میرند
بیدارم از هر هق هق ِ آواره از رقصت
از اولین خونِ زده فوّاره از رقصت
می رقصی و من تکّه، تکّه فیلم می گیرم
از چشم و گوش و جزوه های پاره از رقصت
می خوابمت در لای زخم هم اتاقی ها
در ریشه های کَنده از پای اقاقی ها
من، احتمال ِ زندگی را یک نفس هستم
تو نیستی، حتی میانِ اتفاقی ها
یک پنجره باز است و موهایت رها در باد
زیباتر از این، عکسِ لبخندت نمی افتاد
من لالم از دلشوره های آن ور گوشی
اصلا، جواب این پیامش را چه می شد داد؟
[در بینِ خون و گریه و خشمِ مسلسل ها
گم کردمت، جانِ پدر، آخر کجا هستی ؟ ]
دلواپسی ها را کسی با خون، شَتَک می زد
در زير لب های تو با، بی رحمی ممتد
وقتی که پوتین ها، نفس های مرا گشتند
خود را به «من مُردم» زدم در آن شبِ بی حد
بعد از تو هر شب، بغض هایم را کتک خوردم
از حمله ی کابوس ها، جان در نمی بردم
هر شب، لبِ اندوه ِ من، با مرگ رقصیدی
افتادی از دستِ من و از وحشتت مُردم
بیدارم و بی خوابی ام کاری نخواهد کرد
با ردّ ِ لب های تو بر این بسترِ خونسرد
مثل هوای آن ور گوشیت غمگینم
مانند ِ غربت در پیامِ آخر یک مرد
[در بینِ خون و گریه و خشمِ مسلسل ها
گم کردمت، جان پدر، آخر کجا هستی؟]
*جان پدر کجاستی