شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

او که امشب در هوایش آتشم، شعله ورم

او که امشب در هوایش آتشم، شعله ورم
خوب می داند که فردا توده ی خاکسترم
خواهشی در من تقلا می کند تا وارهم
یا قفس را بشکنم یا بشکند بال و پرم
عشق کاری کرده با من که به نام زندگی
نعش روحم را به روی شانه هایم می برم
همچو دشتی بی علف هستم که غم مثل کنار
ریشه هایش را فرو کرده به خاک پیکرم
غربتی در من وزید و برد بعد از او مرا
این که میبینی منم من نیستم،بازیگرم
روح من دارد فرو میریزد از پی خشت خشت
مانده باقی از منِ من خشت های آخرم
دیر فهمیدم که او آن نیمه ی خوب من است
نصفه جانم کرده حالا نیمه ی شاعرترم

مسعود بذرکار

تک نگاری

چگونه شعر بنویسیم؟

چگونه شعر بنویسیم؟

ترجمه‌ی نازیار عُمرانی

محصول زحمت حسنعلیجعفر

محصول زحمت حسنعلیجعفر

سیلویا سلمانپور

شعرها

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

احسان بدخشانی

در خبرهای شبانه

در خبرهای شبانه

احمدرضا احمدی

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

حامد ابراهیم پور