شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

برهوت

یک روز خزان
   تنها و خسته جان 
   به صحرا شدم  به خیمه‌ی ابر
   در بارشی از شوق
   لیلی نبود
   جامی شکسته بود 
   نیم‌خورده به سرخی خون
   و نانی که افتاده بود با جای دست او
   لیلی کجاست
   در این برهوت سوخته
   مرا که اشکی نمانده...

رضا محمودی‌حنارود

شعرها

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

تنهایی

تنهایی

محمود بهرامی

برادرم دیشب درگذشت

برادرم دیشب درگذشت

عبدالله علوی

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

ویدئو