داستان من و تو بی آغاز
بی سرانجام سالیان دراز
حاشیه ساز و گاه جریان ساز
یک مسیر همیشه دست انداز
تو شروع تمام من بودی
باعث قتل عام من بودی
می زدی پرسه در حوالی من
آمدی پر شد از تو خالی من
پس چه آمد به روز عالی من
که گل آلوده شد زلالی من؟
از تن من قطار تو رد شد
روح من از کنار تو رد شد
دردسرهای بچه داری را
هرچه من دارم و تو داری را
بی خیال آبرو نداری را!
سر کشیدیم زهرماری را
من که از وضع خود خبر دارم
باز هم میل دردسر دارم
زیر گل روی ابر خوابیدم
روی نرمی ستبر خوابیدم
از سر شوق و جبر خوابیدم
با تو تا توی قبر خوابیدم
جسدی زنده توی تابوتم
من تفنگی بدون باروتم
در گلو، گیر استخوان مانده
حرف در حسرت زبان مانده
باغ در سوگ باغبان مانده
مزه ی مرگ در دهان مانده
مرگ خیلی زیاد شیرین است
زندگی هم به مرگ خوش بین است
بیوه ی پا به ماه را کشتی
شاعر سر به راه را کشتی
قاتل بی گناه را کشتی
ابر ماندی، گیاه را کشتی
در و دیوار خانه خونین است
راه حلش سرنگ مرفین است
گیج از تخت بی پدر رفتم
مست بودم دم سحر رفتم
دست از پا درازتر رفتم
خواب بودی که بی خبر رفتم
راه را سر به راه طی کردم
هرچه در من، تو بود! قی کردم
شیشه ام من غرور یعنی چه؟
من شبم، رقص نور یعنی چه؟
قصه ام، بوف کور یعنی چه؟
مرده ام، مرده شور یعنی چه؟
کر و لالم! پر از هیاهو من!
تو زرنگی! قبول! هالو من!
منِ روباه، ترس زاغم هست
باغبانم که رنج باغم هست
ماهتابم! غم چراغم هست
گم شدم سایه ام سراغم هست
من خودآزارم و مرض دارم
از خودآزاری ام غرض دارم
شعرهای فروغ یعنی من
کافه های شلوغ یعنی من
قصه ی کشک و دوغ یعنی من
راست های دروغ یعنی من
من توهم به بودنت دارم
چون جنون از سرودنت دارم
من به مرد و زن تو حساسم!
به الو گفتن تو حساسم!
من به پیراهن تو حساسم!
به سر و گردن تو حساسم!
دست در گردن تو هر روزم
من همان عشق خانمان سوزم
به تمامت تمام من بند است
یادت آتش، سر من اسپند است
حال من سخت ناخوشایند است
کار، کارِ خودِ خداوند است
نه هم آغوشی تو ممکن شد
نه فراموشی تو ممکن شد
نیستی سرشکستگی دارم
نیستی حس خستگی دارم
حالت ورشکستگی دارم
من به حال تو بستگی دارم
مرده ام من برای من تب کن
حال من را خودت مرتب کن
پرم از قصه ات، کتابم کن
من صبورم خودت شرابم کن
زن دیوانه ای حسابم کن
منتظر هستم انتخابم کن
منم انگشت لای موهایت
آرزومند آرزوهایت