شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

و من ریسه‌های گندمی 

و من ریسه‌های گندمی 
که در چکمه‌ی زنی به گُل نشسته باشد.
               حیف نیست؟!
دلتنگی مرا به پادگانی متروک نزدیک می‌کُند
و این اعدامِ بوسه‌‌هاست در زمستان! 
چگونه به هم ریخته نباشم
وقتی دوشنبه
       اسبِ مرا به هواخوری می‌بَرَد
و با یالی خونی به خانه برمی‌گردم! 
آدمی شده‌اَم
که در کارخانه‌ای بی‌کارگر 
پیراهن‌اَش را به آتش می‌رساند.
چگونه آسمان باشم
وقتی بادی سر به هوام
که در بوسه‌های تو غریبه‌ام؟!
دلم همان دیشب ریخت
وقتی پرنده‌اَم بال‌های هفت رنگِ خودش را بست.

پیمان سرمستی

تک نگاری

شعرها

 خواب تمام نمی‌شود

خواب تمام نمی‌شود

مهدی اکبری فر

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

بابک دولتی

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

لاکریموسای

لاکریموسای

محمود بهرامی