شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

احساس می‌کنم
در بهترین دقایق این شام مرگ‌زای هم
هرگز نبوده قلب من...

 


تلخابِ ته‌نشین‌شده در دریاچه‌های منی1
...

وطن مابینِ دو آب بود
بدنی سخت و تراشیده
داعی و گرم
که صدای موج گرفته بود...

و انگشت‌هایش پیش از لوله‌‌ی تفنگ رسید
پیراهن پوسیده را رد کرد 

تک نگاری

چگونه شعر بنویسیم؟

چگونه شعر بنویسیم؟

ترجمه‌ی نازیار عُمرانی

شعرها

من که مبهوت چنان قوی،  و رقص

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

منصور اوجی

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش