شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بیدار که شدم

بیدار که شدم
خود را میان زخم‌ها دیدم
و چاقوها
در چشمانم می‌چرخیدند
عبور، خونی بود
و تقلای خیابان
از تلویزیون پخش می‌شد
حال عمومی شهر
پر از چراغ‌های سوخته‌است
و تابلوها
دیگر کسی را هدایت نمی‌کنند
باید از داروخانه
چند قرص خواب می‌گرفتم

نادر جابری

شعرها

مزامیر غریزی

مزامیر غریزی

علی الفتی

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

برای سحر

برای سحر

شقایق شاهرودی‌زاده

بی‌شرف های دور من: بسیار

بی‌شرف های دور من: بسیار

فرزین منصوری