شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شاخه های درخت می گویند، خون به رگ‌های باغ خشکیده

شاخه های درخت می گویند، خون به رگ‌های باغ خشکیده
ابرها از ترانه ی باران، دانه از گل‌شدن پشیمان است
طاقت گام‌های یک عابر، به تن خسته‌ی خیابان نیست
کوچه مانند مرد تنهایی، تکیه داده به شهر، بی‌جان است
اسب‌ها از سوار می‌ترسند، جاده‌ها از غبار می‌ترسند
در پس صورت مسافرها، وحشت و اضطراب پنهان است
خشم در مشت‌هایمان بسته، ناله‌ها در گلویمان محبوس
کوره‌ی چشم‌هایمان تنها، از لهیب نگاه سوزان است
روزهای سپید را خوردند، خیل انبوه موریانه‌ی شب
خواجه در بند نقش ایوان است، خانه از پای‌بست ویران است

سحر دارائی

تک نگاری

نقش کتیبه ها

نقش کتیبه ها

ساتیار فرج زاده

شعرها

حلول شعر بر من مبارک باد 

حلول شعر بر من مبارک باد 

نفیسه قانیان

ه گوشم آه و فغان می‌رسد خدا را شکر

ه گوشم آه و فغان می‌رسد خدا را شکر

بهزاد گرانمایه

گُنگ

گُنگ

سیدعلی صالحی

از اتاقی پیاده می‌شوم

از اتاقی پیاده می‌شوم

مریم فرجی