بانوی پارسی، از غسل کودکش در آفتاب سحرگاهی برمیگردد
و از کنار خاکستر کلبهی بوسیس و فیلمون، تلخ میگذرد.
(از استخوانهای سوختهی آن دو و میهمانشان هنوز دود برمیخیزد.)
آقای فاوست با چشمهای خیس و دلی لرزان،
از اوج برج، بر قلمروی بی انتهای خویش، فاتحانه مینگرد.
«سرود شادی» با روشنترین واژهها، در آسمان اروپا طنین میاندازد.
گوته، خیره در چشمهای دخترک شعر آسمانی هاینه
آخرین جملهاش را مینویسد و قلم را بر زمین میگذارد:
«زنانگی جاودانه، به فراز برمیکشاندمان . درستش این است.»
*
آنک «سرود شادی» در افق دوردست رو به خاموشیست.
بانوی سالخورده، در جامهای سیاه به صحنه میآید
و ارواح مردگان را به صحنه فرامیخواند.
تالار زیر بارش نتهای خاکستری، تاریک میشود.
طنین آشنای «فوگ مرگ» شانهی ارواح را به لرزه میاندازد.
گروه همسرایان میخوانند:
آه شیلر! شیلر عزیز!
این روح شاعریست که موهای مادرش هرگز به سپیدی نرسید؛
(و او همان کسیست که شیر سیاه سپیدهدمان را نوشید و در تابوت آب سفر کرد.)
این روح مردگانیست که مرگ از استخوانهای پوکشان نیلبک میساخت.
آن دیگری زنیست، فاحشهای که زیر رگباری از تگرگ، کودکی مرده میزاید.
اینان «بافندگان شلزی»اند که برای تمدن ما کفن میبافند.
آن دیگران، دیوانگانیاند بر کرانهی دریای دورِ شبزده
چشمانتظار پاسخی که نیست؛ هرگز نبوده است.
و این یکان، پلنگاناند، همان پلنگان ِ در قفس ِ ریلکه
و گاه، فیلی سفید، یکی فیل، چرخان، چرخان، چرخان
وانان، دوشیزگانی که بر کرانهی دریا به تماشای شفق ایستادهاند
و «آه کشیدن» را از یاد بردهاند
و هیچیکنمیدانند، که نام آن پرندهی غمگین
کز قلبها گریخته، «ایمان» است.
اشارهها و ارجاعات:
این متن که به مناسبت دویستمین سال انتشار دیوان غربی/شرقی گوته و براساس فصل ایمان (FAITH) نوشته شده است، گفتوگویی است با شاعران آلمانی زبان. سطر اول به پارسینامهی گوته نظر دارد؛ آنجاکه میگوید: «اگر کودکی دستان پاک خود را جنباند، بیدرنگ رو به خورشیدش بگیرید.» در سطر دوم به دو شخصیت فاوست گوته اشارهشده؛ زوج کهنسالی که مفیستوفلس کلبهشان را به آتش کشید. در سطر ششم به سرود شادی، اثر شیلر اشاره شده که هماکنون سرود رسمی اتحادیهی اروپاست. در سطر چهاردهم به شعر فوگِ مرک پل سلان و در سطر هفدهم به شعر دیگری از این شاعر اشارهشده که آن را در سوگ مادرش که در جوانی به دست نازیها به قتل رسید، سروده است. در سطر نوزدهم به شعر «همسرایی نجاتیافتگان» نلی ساکس و در سطر بیستم به شعری از گئورک تراکل اشاره شده است. در سطر بیستویکم به شعری از هاینریش هاینه دربارهی شورش بافندگان شلزی در سال 1844 و در سطربیستودوم به شعر «پرسشها»ی این شاعر اشاره شده. در سطرهای بیست و چهاروبیست و پنج به دوشعر «پلنگ» و «چرخ فلک» از ریلکه اشاره شده است. دو سطر آخر را از فروغ فرخزاد وام گرفتهام.